وب سایت خبری گردشگری فین هرمزگان

پایگاه اطلاع رسانی فین هرمزگان

وب سایت خبری گردشگری فین هرمزگان

پایگاه اطلاع رسانی فین هرمزگان

۳۱ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۳۴

اتوبوس (داستان)

مسافربا گام های بلند و با شتاب می رفت ،عجله داشت ، هوا خیلی گرم بود . انگار از آسمان آتش می­ بارید ،هوا مرطوب بود وشرجی .مثل کسی که سرش را روی دیگ آب جوش گرفته باشد ، عرق از سرورویش جاری بود اما او بی اعتنا هم­چنان می رفت وگاهی شلنگ برمی داشت.کمی خیالش راحت بود.صبح که از اتوبوس پیاده شده بود بلیط برگشت گرفته بود.بلیط که نه،اسمش را دریک لیست نوشته بود. با این که نفراول یا دوم بود اسمش را وسط های لیست نوشته بودند .ازصبح در شهر سگ دو زده بود تا توانسته بود چند کار انجام دهد .سری به اداره بیمه زده بود وهمان جاهم کلی معطل شده بود .برای یک نامه سه بار امضا گرفته بود ،آخرش هم مسوول ثبت نبود وساعتی نشسته بود تا یارو بیاید .بعد برای خرید چند سفارش به بازار رفته بود . در آن گرمای طاقت فرسا کلی گشته بود وبا چند مغازه دار سر قیمت ها چانه زده بود اما آخرش هم نفهمیده بود گران خریده یا نه .هرجا یک قیمتی گفته بودند .ولی هرچه در بازار چرخیده بود نتوانسته بود یک کفش مناسب بخرد.نه که نبود ،یا خیلی گران بود یا مطابق سلیقه­ ی او نبود .مسافر گاه گاهی به شهر می آمد.اگر می توانست تابستان نمی آمد به خاطر گرما . حالا که آمده بود سعی می کرد چند کار را انجام دهد تا مجبور نشودبه این زودی دوباره برگردد.

 

ادامه مطلب ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۳۱
admin

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی