۰۹ شهریور ۹۲ ، ۰۵:۴۷
صدای بلندتر
در ذهن خود مطالب را مرور می کرد تا بعد از رسیدن به مسجد روستا بتواند موضوع جالب وجمع وجوری را بیان کند.مرد همراهش از او چیزی در مورد نماز شکسته پرسید . اما او حواسش جای دیگری بود . مرد دوباره پرسید و او جوابش را داد ودرباره ی روستا از همراهش سوالاتی کرد.از دور صدای تلاوت قرآن از مسجد به گوش می رسید. ملا قاسم با دیدن روحانی با صدایی بلندتر از قبل دعای ختم بخش قرآن را خواند .روحانی به همراهش گفت: اینا که خودشون مبلغ دارن و خوب هم می خواند.مرد همراهش آهسته گفت: نه اینا خودشون درخواست کردن حتما روحانی بیادو راهنمایی وارشادشون کنه.چاره ای نبود. نشستند و...
۹۲/۰۶/۰۹