وب سایت خبری گردشگری فین هرمزگان

پایگاه اطلاع رسانی فین هرمزگان

وب سایت خبری گردشگری فین هرمزگان

پایگاه اطلاع رسانی فین هرمزگان

۲۰ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۴۴

قلعه وحشت فین ... (کسمت سوم )


پس از ای سالویی که گذشت ، چند ماه پیش هَسته که متوجه بودم جریان اوشُو از چه قرار بودن ...

دُخت خاله ما (مهین) ماشاله هزار ماشاله با سرزبونی که ایشسته خیلی زود هم عروس بود ، توی مراسم حنابندونش ، بیشتر جونُوی فامیل نِیشتریم دور سر هم که نافهمُم به چه ای مهین اصرار شَکه که مه هم حنا بِبَندوم مه هم که بَدم شنهونده ، خام بودم ، خا نیشتم پامو رو بالشت مُنهاد و زن خالو ما هم هُوند به پای ما حنا ایبست .. دختون و چوکون هر کدُموشون یه خاطره ای تعریف شاکه و ما هم با یاد او روزو ماخندی که یه دفعه عروس خانم ایگُفت : که نوبت مِن حالا ... یه چیزی موا بگم که خیلی باحالن ، علی درست گوش هاده  که مخصوص خودتن ، ما هم کنجکاو بودیم که چه شوا بِگِت ، خا دوران کودکیمو تموم بوده و حالا هم دگه بزرگ بودَریم هم دگه هوای هم مُهَسته ..

که ایگو : علی یادتن او شُو که رفتی قلعه که جناور شکار بُکنی .. بلاخره به ما که اِتنَگو چه اتفاقی کَفت ، مه که دوباره جا اُمخاه ، خا هر وقت اسم جِناور شهوند ، وحشت تموم وجودم شَگِفت ...

بری به ادامه مطلب ...


ادامه مطلب 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۲۰
admin

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی